داستان دوستان
آش حضرت فاطمه(س)
مرحوم سید جلیل و علامه بزرگوار حضرت آیة اللّه العظمى حاج سید مهدى
بحر العلوم رضوان اللّه تعالى علیه فرمودند: در عالم رؤ یا دیدم که در مدینه
مشرفه بودم و مرا جناب پیغمبر (ص ) احضار نمود. داخل حجره مقدسه شدم ،
دیدم ، جناب پیامبر(ص ) در صدر مجلس قرار گرفته و حسنین وحضرت فاطمه
(علیهم السلام ) در حاشیه مجلس قراردارند وآقا حضرت على(ع ) سرپا ایستاده است .
به دست بوسى رسول خدا (ص) مشرف شدم ،مرا مخاطب به خطاب مرحبا بولدى
نموده و کمال محبت و مهربانى را در باره من مبذول داشت ، مساءله اى چند
سؤ ال نمودم .فرمودند: از امام زمان خود سؤ ال کن . پس صاحب الامر را
حاضر نمودند و مسایل خود را سؤ ال نمودم .
پس رو به بى بى دوعالم فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) نموده ، فرمودند:
خذى ولدک : پسرت را دریاب . آنگاه حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها) دست
مرا گرفت ، به حجره خود برد و از من رویش را نمى گرفت گویا صورت
مبارکش الحال در نظرم هست ، پس حضرت فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) براى
من آش آورد که همه حبوبات در آن بود تناول کردم و در نهایت شوق از
خواب بیدار شدم .
چنان شرح صدرى برایم پیدا شد که هرچه بعد از آن در کُتب مشاهده مى کردم
به یک مرتبه حفظ مى نمودم و به این مقام رسیدم .
بعد از آن همیشه طالب آن آش بودم تا روزى از مادرم سؤ ال کردم که آش
به این صفت دیده اى ؟گفت : بلى در عجم(ایران ) متعارف است که اینطور
آشى را مى پزند و از همه حبوبات داخلش مى کنند و آن آش به نام
فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) نام گذارى شده . 1
*******
پاورقی:1- مردان علم در میدان عمل ، ج 1، ص 396 .